پلاک 14
پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

 

یه بنده خدایی ضربه بزرگی به من زد که شاید جبرانش درادامه زندگیم هیچ وقت برام میسور نباشه برای همین خیلی دلم میخواست نفرینی بکنم که درحقش کارساز باشه اما هیچ وقت اینکاررو نتونستم بکنم  ولی هرجایی هم که قسمت میشد و اشکی از گوشه چشمم جاری میشد برای هرکسی که به ذهنم میرسید در اون لحظه دعا میکردم جز اون بنده خدا خب انصاف که بدید شاید شما هم نوک پیکان حق رو به سمت من بچرخونید ولی چند ماهی میشه که همیشه جلوی چشممه اونم بعد ازخوابی بود که براش دیدم.

ماجرا اینطور بود که دیدم ایشون مریض شدن و من سربالینش حاضر شدم حال عجیبی داشت به ضعف افتاده بود و پدرشون بالای سرشون ایستاده بودن وقتی من کنارشون نشستم التماس رو درنگاهش دیدم باصدای لرزانی بهم گفت :میبینی به چه روزی افتادم ؟

گفتم :شما که چیزیت نیست نگران نباش انشالله خوب میشی و روی پاهای خودت میایستی ! تااینو گفتم دیدم اشک ازگوشه چشمم جاری شدو لباس رو زد بالا و گفت ببین تنم به چه روزی افتاده ...

وقتی لباسش رو زد بالا لکه های سیاهی که شبیه جوشهای ناجوری بود رو روی پوستش د یدم خیلی دلم بحالش سوخت ولی به روی خودم نیاوردم که روحیه اش رو ازدست نده برای همین دست کشیدم روی تنش و گفتم: اینا که چیزی نیست چند تا جوشه که بزودی خوب میشه...

اینا رو گفتم و با یه لبخند ازش خداحافظی کردم ولی نگاهش رو پشت سرم حس میکردم .

این بود که از اون روز هروقت توفیقی نصیبم شد احساس کردم گوشی داره صدامو میشنوه اگردعای خیردرحقش نکردم حداقل خواسته ام ازخدا این بود که توفیق توبه واقعی رو ازش دریغ نکنه .این ماجرا گذشت تا اینکه به خاطره ای از آیت الله مرحوم صافی اصفهانی (رحمه الله) برخوردم که میفرمودند:سفر حج مشرف شده بودیم و هم اتاقیِ ما چند نفری را  انتخاب کرده بودند تا با ما هم راحت باشیم. یکی شان، یکی از دوستان بود که در اصفهان استاد دانشگاه بود و آدم متدیّن و دانایی بود. این بنده خدا یک روز خیلی مضطرب و منقلب از خواب بلند شد و گریه مفصلی کرد. ما نگران شدیم که چرا؟ چی شده؟

بالاخره کمی که آرام شد از ایشان سؤال کردیم چی شده که شما این طور می کنید؟ گفت: الآنه خواب بودم و در عالم خواب، یکی از بستگان را خواب دیدم. و ایشان با یک حالتی رو به من کرد وگفت: من با شما چه کار کرده ام که تو این طور می کنی؟ چرا مرا یاد نمی کنی؟

هم اتاقی ما گفت که: این مدّت که اینجا هستیم چند بار حرم مشرف شدم و تسبیح دست گرفته و یکی یکی هر کسی که یادم می آید برایش طلب استغفار کرده ام، اسم آورده و از ایشان یادی می کنم. اما یکی از بستگانمان هست که ما از همان بچگی با هم یک مقدار خوب نبودیم. در بازی ها و بعد در مدرسه دعوایمان می شد. بعد بزرگ تر شدیم او زن گرفت، ما هم زن گرفتیم. من اصلا از ایشون خوشم نمی آمد. دیدید بعضی از بعضی خوششان نمی آید، حالا به هر دلیلی، ولی بالاخره خوششان نمی آید، من هم از این خوشم نمی آمد.

تا این که رفتیم حرم و تسبیح دست گرفتیم و هر کسی یادمان می آمد دعایش می کردیم، تو این اسامی که به ذهنم می آمد یک دفعه به ایشون که می رسید می گفتم حالا این را ولش کن، رد می شدم و می رفتم سر بعدی. سه مرتبه این طور شده و هر سه بار همین که این به خاطرم می آید می گویم ولش کن و رد می شوم. و امروز هم حرم رفتم باز دوباره همین کار را کردم.

الآن که استراحت می کردم آمد به خوابم، و گفت که من به تو چه کردم که هر چه من به خاطرت می آیم، مرا یاد نمی کنی؟ چرا سفارش مرا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نمی کنی؟ با یک حالت ناراحتی گفت چرا همچین می کنی؟

ایشان ادامه داد برای همین گریه می کردم و حالم چنین شد. آیت الله صافی (رحمه الله) فرمود: بعد از تعریف این قضیه پرسید: حالا باید چه کار کنم؟ مرحوم آقای صافی (ره) می فرمودند گفتم که پا شو همین الآن یک غسل زیارت بکن، وضویت را بگیر و برو حرم، و خدمت رسول خدا (صلوات الله عليه) فقط برای این بنده خدا دعا کن! او گیر است و نیاز دارد که تو برایش استغفار کنی و یادش کنی.

بخیل نباشید...

شیخ مجتبی آقا تهرانی استادمشهور اخلاق درجایی نوشته بودند که وقتی دعا می کنید هیچ وقت بخلتان نیاید، برای هیچ کس؛ بله بايد مؤمن باشد تا برایش دعا کنیم امّا برای کسی که فریب خورده و یا اهل ایمان نیست درست است که نمی شود طلب استغفار کرد اما هدایتشان را بخواهید. امّا اهل ایمان که باشند، برایشان استغفار کنید. همین که محبّ اهل بیت (عليهم السلام) باشند، آدم باید دعایشان کند و برایشان طلب استغفار نماید. و این طلب استغفار کردن در زمان های خاص یادتان نرود، مخصوصاً شب جمعه ویا موقع نماز شب. یک وقت می بینی توی نماز شب حالش را نداری مفصّل دعا کنی حداقل بگو: "الّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ اَلْأَحیَاءُ مِنهُمْ وَ الْاَمْوَاتُ" بخل نورزید که ایشان هم شما را دعا می کنند.

از امام صادق (علیه‌السلام)  نقل است که حضرت فرمودند: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ»، اگر شخصی پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، «نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ»؛ از عرش ندایی می‌آید كه: «وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ مِثْلِهِ»؛ برای تو صدهزار برابر مثل او است. «وَ إِذَا دَعَا لِنَفْسِهِ كَانَتْ لَهُ وَاحِدَةٌ، فَمِائَةُ أَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَیْرٌ مِنْ وَاحِدَةٍ لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا»؛ این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می‌كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می‌شد.

حال بنگرید که  صدهزار تا که تضمین شده است، بهتر است یا یکی؟! آن هم کدام یکی؟! «وَاحِدَة لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا»؛ آن یكی كه معلوم نیست مستجاب شود یا نه!


نظرات شما عزیزان:

منتظر
ساعت20:26---30 فروردين 1390
ممنون.قشنگ بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ سه شنبه 30 فروردين 1390 توسط علی جعفری

برچسب ها: دعادرحق دیگران بخل دردعا آیت الله صافی آقا مجتبی تهرانی استغار برای دیگران 
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin